همچنان كه از عنوان مقاله بر مىآيد، نويسنده در پى ارائه بحثى مقايسهاى راجع به يكى از موضوعات مطرح در قرآن و عهدين است. اين موضوع تصويرى است كه اين متون دينى از زندگى و احوال حضرت ابراهيم به دست مىدهند. حاصل مقايسه آن است كه قرآن از نظر محتوا، غنا و تكامل بيشترى نسبت به عهد قديم و عهد جديد دارد. پيش از انتشار اين مقاله، اسميت مقالهاى ديگر منتشر كرده است كه در آن قرآن را از نظر صورت نيز كاملتر از عهدين مىداند.
نكته مهمى كه نويسنده، مقاله را با آن آغاز مىكند آن است كه محققان غربى غالباً چنين مىانديشيدهاند كه بررسىهاى آنان دربا(2)ره قرآن عينى و مطالعات عالمان مسلمان همراه با پيش داورى، و عارى از بى طرفى لازم در تحقيق علمى بوده است. اما اكنون به اين نتيجه رسيدهاند كه هرگونه تاريخ نگارى، نقد و تحقيقى، اعم از غربى و شرقى، ناظر به علاقهها، پيش فرضها و تا حدودى ناشى از فشارهاى فرهنگى زمان و مكان و گروهها و طبقات گوناگون اجتماعى است بايد بدين محدوديتهاى جدّى در امر تحقيق توجه و اذعان داشت و به گزاف نتايج تلاشهاى علمى خود را مسلّم و صحيح نپنداشت و، در عين حال، كوشيد تا به قدر مقدور از اين محدوديتها فراتر رفت. بنابراين از نظر اسميت، مطالعات قرآنى غربيان و مسلمانان به يكسان متأثر از پيش فرضها و علاقههاى گوناگون است و هيچ يك نمىتوانند مدعى عينيت باشند.
نويسنده سپس به مفهوم متن دينى (3) توجه مىكند و بيان مىدارد كه غربيان ابتدا تنها عهدين را مصداق اين مفهوم مىدانستند و سپس دريافتند كه قرآن نيز از مصاديق آن است؛ با اين تفاوت مهم كه مسلمانان متن دينى خود را عين كلام خداوند مىدانند. از نظر غربيان اين ديدگاه مسلمانان نادرست است. اسميت سپس به روند تاريخى رشد مفهوم متن دينى اشاره مىكند و قرآن را نقطه تكامل آن مىداند، اما از نظر وى غربيان به جاى آنكه اين معنا را مورد توجه قرار دهند، قرآن را معمولاً مقلّد متون دينى پيشين و، در موارد تفاوت هم آن را، دچار تحريف و سوء فهم مىدانند.
توجه به داستان حضرت ابراهيم و تحليل تطبيقى آن در سه متن دينى نكات سودمندى را آشكار مىسازد. ابراهيم در تورات و قرآن قهرمان توحيد و سمبل بت شكنى است. در مسيحيت، آباء كليسا عنصر تازهاى را در شخصيت او مىيابند. از نظر آنان قربانى كردن اسحاق ارتقا از سطح انسانى به سطح كيهانى انگاشته، و به عنوان پيش درآمد به صليب كشيده شدن مسيح تفسير مىشود (نزد كسانى مانند ترتوليان، اريگن، سيريل اسكندرانى و ديگران، گوسفند مظهر انسانيت مسيح، و بقاى فرزند نُماد الوهيت اوست). در عهد جديد، ابراهيم سمبل ايمان مسيحى، در برابر قانون و شريعت، است كه اين دومى مظهر انحراف يهوديان شمرده مىشود.
اسميت تصوير ابراهيم را در قرآن منسجمترين، قوىترين، فصيحترين و از نظر معنوى با معناترين تصوير در بين سه متن دينى مىداند. يك تفاوت اساسى آن است كه ابراهيم و احوال معنوى گوناگون او در خود قرآن بيان شده است، اما در مسيحيت، عهد جديد تنها به او اشاره مىكند و اين آباء كليسا هستند كه چند قرن پس از تدوين عهد جديد آن معناى كيهانى (مربوط به ابراهيم) را ارائه مىكنند. درباره داستان ابراهيم در تورات، اسميت سخنان محققى يهودى بنام جيمز كوگل (4) را نقل مىكند: «در تورات هيچ ساختار كلىاى درباره داستان ابراهيم ديده نمىشود. در سفر تثنيه به لطف خداوند نسبت بدو اشاره مىشود، اما دليل آن روشن نيست. ابراهيم تورات مانند ايوب، موسى و داوود به گونهاى صريح در كلمات انجيل يافت نمىشود، بلكه در تأملات مفسران اوليه كليسا مىتوان او را ديد... آنان اشارهاى گذرا به ابراهيم در كتاب يوشع نبى يافتند درباره اينكه چرا خداوند در سفر تكوين به شيوهاى اسرارآميز ابراهيم را بر مىگزيند و وعده رحمت واسعه بدو مىدهد، زيرا در كتاب يوشع نبى آمده است كه ابراهيم در ميان قوم خود بت پرستى را رد كرده، تنها يك خدا را مىپرستيد. از اين جا بخش عمدهاى از تصوير ابراهيم در يهوديت و مسيحيت شكل گرفت. پس ابراهيم بت شكن از تعابير سفر تكوين به دست نمىآيد، بلكه محصول تفسير مفسران دوران خاخامى (5) است. درباره آزمايش ابراهيم، در انجيل تنها به داستان اسحاق و امر به قتل او اشاره مىشود و اين مفسران بودهاند كه گفتهاند ساير اعمال ابراهيم مانند مهاجرت از اور به كنعان، به تصرف درآمدن سارا از سوى فرعون و... نيز آزمايش ابراهيم بوده است... پس به ابراهيم موحد در سفر تكوين اشارهاى نيست و تنها در قرون بعدى در نوشتههاى مفسران يهودى مانند فيلون داستان او بسط يافته است.»
نتيجه آنكه ابراهيم در هر سه دين اهميت بسيار دارد، اما تنها در اسلام است كه اين اهميت در متندينى خود را جلوهگر مىسازد. از نظر اسميت عجز محققان غربى در توجه بدين ويژگى و برترى قرآن نشانگر كاستىهاى شيوه تحقيق غربيان - و به طور كلى همه تلاشهاى فكرى نوع بشر - است. محدوديتهاى تاريخ نگارى غربى و نيز گرايش ضد اسلامى و، اخيراً، ضد دينى در بين برخى محققان غربى از عوامل تشديد كننده آن عجز است.
نكته مهم ديگر آن است كه در تورات و انجيل موسى، عاموس، لوقا و پولس سخن مىگويند، اما در قرآن سخنگو فرستنده قرآن است. اين جنبه صورى نيز نشانگر تكامل قرآن در متن دينى بود(6)ن است. قرآن از آغاز متن دينى محسوب مىشده، اما انجيل در زمان تدوين چنين نبوده و سپس جنبه متن دينى يافته است.
سخن پايانى اسميت آن است كه توجه به تأثير چار چوبهاى فكرى، فرهنگى و پيش فرضها و علاقهها در شيوه تحقيق غربيان - و نيز عالمان ديگر - به معناى پوچگرايى (7) نيست (هر چند برخى چنين مىپندارند)، بلكه اين امر تنها ما را به نسبى بودن مواضع خودمان و ديگران متوجه مىسازد و به گام گذاشتن به و راى آن فرا مىخواند. اين همان عقلانيت انتقادى و توجه نقادانه به خود است كه از بركات مطالعات تطبيقى است.
(1) .Wilfred Cantwell Smith .
(2) Objective .
(3) Scriptuer .
(4) .Games Kugel .
(5) Rabbinic .
(6) Scrioture .
(7) Nihilism .